۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۰ ثبت شده است

برو به ...

چند روزی اصلا حوصله ی هیچ چیزی رو ندارم ... ..

حوصله مهمونی رفتن .. حوصله ی تو جمع بودن ....

حوصله اس ام اس دادن ... تحمل سردی بدنم رو وقتی که دکمه های گوشی رو لمس می کنم رو ندارم .. .. 

هی میخوام بشینم یه گوشه ای . ...  کاش اصلا کسی منو نمی شناخت

من بودم  و دردم ....  والا شاید این جوری به یه راه حلی رسیده بودیم آخه فک کنم اونم دیگه نمی تونه منو تحمل کنه .... عجب ادمی شدم عجب !!

  • اسماعیل غنی زاده
  • دوشنبه ۱۵ اسفند ۹۰

سربرگ

باز اومدم آره اومدم از این بگم که چرا این چرت و پرت رو می نویسم ، آخه می دونی ، دوست من ، من اینارو اینجا نریزم کجا بریزم ،نه، یکمی منطقی باش ،باید اینارو هرروز با خودم ببرم صف نونوایی؟ ببرم دانشگاه؟ اگه یهو ریخت زمین کی می خواد جوابشونو بده ؟؟ آیا ؟!

یادمه یه روز که داشتیم با یکی از دوستام دردودل می کردم انقدرمن حرف زدم که بیچاره خوابش برد صبح پا شد گفت ،دیشب عجب چرت و پرتی سر هم کردی (+چند عدد فُش +دمپایی) واسه همین من تصمیم گرفتم اسم این نوشته هارو بذارم چرت و پرت و از اونجایی که لقب فیلوزوف را واسه خودم انتخاب کردم ، شد "چرت و پرت های یک فیلوزوف"

راضیم ، بچه ی خوبیه حرفهای دلمو می شنوِ و به کسی نمی گه

 

  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۱۲ اسفند ۹۰

همین اول کاری

شروع کنیم ؟

وای دَدَ .. . .  چیزی نمی تونم بنویسم ، عجب ، یه دقیقه پیش حسش بودا ، خواستم شروع کنم ولی "حسِ، پَر"

اصلا کار شیک و پیک به ما نیومده ببین اولِ کاری دارم چی می نویسم ..........

می خواستم اولِ کاری مثلِ فیلما یه آنونس – آنّس (حتماً با قلط املایی) برم ولی نشد ، نشد که نه، میدونی، نتونستم تمرکز کنم وگرنه بحث توانایی نیست ..

حسِ اومد منم میام ....

  • اسماعیل غنی زاده
  • چهارشنبه ۱۰ اسفند ۹۰