۴ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

آدم بی خیال

 همیشه مثل زیرباران قدم زدن ، بی خیالِ بی خیال

مرا منتظر می گذاری

ومن در غربت وجودت...... .تورا میهمان خیالم می کنم

شاید آمدی

من که منتظر هستم ... .. .  بیا

  • اسماعیل غنی زاده
  • چهارشنبه ۲۰ دی ۹۱

شهر غریب .. .

خواهی بروی

درراپشت سرت نبند

بگذار کسی چشم به راهت بنشیند

بنشیند که شاید این چنین دردش از یادش رود

آه .. . که چه درهایی را بستند ...

و من را در این شهر غریب تنها گذاشتند......لااقل تو در را نبند...........

  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۱۰ دی ۹۱

به یاد ماندنی

اگر مرا دوست نداشته باشی دراز می کشم و می میرم.

مرگ نه سفری بی بازگشت است و نه ناگهان محو شدن .

مرگ دوست نداشتن توست، درست آن موقع که باید دوست بداری !

نوشته شده توسط مخاطب خاص

  • اسماعیل غنی زاده
  • شنبه ۹ دی ۹۱

می نویسم ...

·         باشد‌برای‌ثبت دردم ، نویسم برسردر

·         باشد برای نیت پاکم،نویسم برسردر

o        باشد برای خصلت شادت،نویسم سطری از راز

o        باشدبرای چهره نازت نویسم جوجه ناز!

·         باشد تو باشی در کنارم، نویسم از بهر دردم

·         باشد تو باشی در وجودم،نویسم از سر قلبم

o        باشدتو بخواهی زندگانی،نویسم من برایت نهال زندگانی

o        باشد تو بجویی مهربانی،نویسم من برایت نهاد مهربانی

·         باشد تو بیایی سرانجام، نویسم هستم تا سرانجام

·         باشد تو بیایی آخَراین بار،نویسم مُردم درآن آخِرین بار

o        باشدتونخوانی شعر دردم،نویسم شعر را بر دردمندم

o        باشدتونیابی ارزش درسم،نویسم از سرخاطر سردم

  • اسماعیل غنی زاده
  • دوشنبه ۴ دی ۹۱