۱۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

عکس بگیرید

نگاهم در چشمانت فرو می ریخت
آنجا کسی نبود عکس بگیرد
وقتی آمده بودی تا آخرین حرفت را بگویی
آنهایی که باید باشند، چرا نبودند؟!
با ضربه های حرف هایت
من تکه تکه نیست می شدم
مثل آنهایى که باید باشند و نیستند
عکسی اگر گرفته می شد
درون قاب عکس، چیزی جز "من" نبود،
"من" هایی تکه تکه،
ریز و خرد و له شده.
آن حوالی کسی نبود،
آنجا که باید از صحنه فرو ریختن "من" عکس بگیرند!
کسی نبود! نبودند...
آنهایى که باید باشند، چرا نبودند؟ چرا نیستند؟
  • اسماعیل غنی زاده
  • شنبه ۲ بهمن ۹۵

با منی

خیال خام آمدنت
خارهای خواب را خرد می کند
خانه را خواب می گیرد،
خالی و خلوت
خواب روز ختم خودم را می بینم
خرمای خودم را می خورم
خیال خوش من
بدی ها را خفه می کند
خوشی خیمه می زند بر خوابگاهم
خیال خام آمدنت
تا خاک شدن با من است
  • اسماعیل غنی زاده
  • شنبه ۲ بهمن ۹۵

زمزمه های مردی در آستانه ی فروشگاهی بزرگ

شامپو کلییر
ریکا اکتیو
زر ماکارونی
سویا
پودر لباسشویی سافتلن
صابون گلنار
"صابون گلنار
عطر صابون گلنار
گل نار
گلنار
کمد لباس های تو
لباس های اتو کشیده و مرتب
ای جانم!
تو که می دانی!
عطر لباسهایت منگم می کند...
پس کی می رسى؟
تو که می دانی من قابلیت دیوانه شدن را دارم
تو که می دانی!
عطر لبانت..."
جوپرک
کافی میکس
روغن سرخ کردنی
خمیر دندان
  • اسماعیل غنی زاده
  • شنبه ۲ بهمن ۹۵