۱۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

شعرهای تو

من در ردیف کشدار بوسه های تو غرق بودم

وقتی تو برایم شعر می نوشتی

خودت برایم می خواندی

روی همان نیمکت

ما دورتر از مردمان این شهر تاریک و سرد 

عشق را توی سوراخ سنبه های ریه هایمان جای می دادیم

و آنها با دهان هایی بسته

خیابان های شهر را پر می کردند

آنها آلوده ی هوای چرک و صدای گوش خراش خیابان ها بودند 

و من 

آلوده تو

تو می گویی چیزی یادت نیست

منم جز تو چیزی یادم نیست!

  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۱۸ فروردين ۹۶

ماهی قرمز

آنگاه که می بوسیدمت
و دستانم انحنای تن استخوانیت را لمس می کرد
در اوج بده بستان های عاشقی
از درونت
از راه دهانت
ماهیِ قرمزی 
با آب و تاب فراوان
لغزید و داخل دهانم چرخید
من دستپاچه بودم که قورتش دادم.
حال شبیه خوره به جانم افتاده است
از درون مرا ذره ذره هیچ می کند
تو بگو
کی؟ کجا؟
یکبار دیگر می بینمت...؟
ماهی دلش تَنگِ تُنگ استخوانی توست.

  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۱۳ فروردين ۹۶

التماس آرزوها

آرزوها از تنم آویزانند

همین تن خسته ام

که هزاران شب 

روح بی خواب و سرگردانم را

در تاریکی بدرقه می کند،

صدای نقاره و دهل 

خبر هبوط آرزوهای آسمانی ست

و من در این سطح خاکی

زبانم قاصر است

از التماس آرزویی که تو خود آنی،

  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۱۱ فروردين ۹۶

خواستن تو

خواستن تو

از اوجب واجبات است

خواه شب باشد یا روز

برای بودنت سجده می کنم

گاهی که دلم می گیرد

جایی نیست که هق هق گریه هایم بپیچد

در همین اتاق چند متری 

گوشه چشمانم خیس اشک می شوند

اگر مرد تو بودم گریه نمی کردم

مرد که گریه نمی کند

اکنون که نیستی

می توانم گریه کنم

با خودم قهر کنم

می توانم خودم را امر و نهی کنم

می توانم فراموش شوم

با تو بودن

آزادى از رنگ رویاهاست

تو را آرزو می کنم.

  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۱۱ فروردين ۹۶

بقچه آرزوها

انسان در کنار بار هستی

بقچه ای دارد به نام آرزو

هر نو زادی که جیغ می کشد،

بقچه ای به دستش می دهند

تا آرام شود، آرام می شود،

دلم به بقچه آرزوها خوش است

که همیشه با من است

در آغوشم

در خلوتم

درون این بقچه تنها یک آرزو دارم و آن تویی

ای معشوق در راه

ای آرزوی خوش عطر

  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۱۱ فروردين ۹۶

تئاتر

تئاتر؛ تنها صحنه ای که حال منو خوب می کنه!

  • اسماعیل غنی زاده
  • دوشنبه ۷ فروردين ۹۶

طعم رویا

بعد از دو نصف شب

پاهایمان را سلاخی میکنند

یکجا بند می شویم

همه دار و ندار زندگی ت را می چپانند توی کله ات

کمی ادویه رویا قاطی می کنند

کمی سکوت

ساعتی تاریکی

و تو شروع میکنی به چرت گفتن

مثلا می گویی که 

"دوستم داری"

من هم باور می کنم

طعم رویایت باور کردنی ست

  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۶ فروردين ۹۶

دورت حلقه می زنم، حلقه را باریکتر می کنم و تو را در آغوش می کشم

تاخت و تاز
در گودی چشمانت،
چه کیفی می دهد!
من بچرخم
حلقه شوم
تو رامم کنی
  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۴ فروردين ۹۶

رادیو بلاگیها-موتسی

باید نهایت قدردانی را از شما دوستان رادیوبلاگی ها داشت.

دانلود فایل صوتی با کیفیت 128

دانلود فایل صوتی با کیفیت 64

لینک نوشته های شما برای فراخوان "سازت را با بهار کوک کن" :

خانه مندر دیار نیلگون خوابمینیس |من یک دختر مسلمانمیادداشت های خانم انار|در انتظار اتفاقات خوبحریری به رنگ آبان|دو کلمه حرف حسابسکوت من صدای تو|یک فنجان لبخند|پژوهشگرآرام وحشیشمال غربی تنت|اعترافات یک درختپالادیومعقاید یک رامین|پاکنویس|تویی پایان ویرانی|خودنویس| اینجا می نویسم| ماهی ها بی صدا می رقصند|مادرپرنده ی سفید|یادداشت های یک مهندساتاق زیرشیروانی|چرکنویس محمود|دلخوشی های من|ضربان لبخندهایتحبه انگور|نگاره های بهارنارنج|بئاتریس| به رنگ آسمان|سالمون| منقش|آچالیا|میخواهم زنده بمیرم|یک مترسکیک بلاگر آرام|ابله بزرگوارمردی که سایه اش سپید بود|begin again|بهاری از تبار بهمن|ماهی گلیپنجره می چکد|دانکوبپلاکتتراکم اندیشه ها|فیلوزوفکاج برفی|الانور

                                        کانال تلگرام رادیوبلاگیهااینستاگرام رادیوبلاگیها

  • اسماعیل غنی زاده
  • پنجشنبه ۳ فروردين ۹۶

تو ای مینای عاشق

صدای سنگین چللو 

صعود و فرود گام های من در زندگی ست

تو ای ساززن

تو ای مینای عاشق

تو پیامبر منی

تو آمده ای تا شعر را در من زنده کنی

رسالت تو دمیدن روح ستایشگر در من است

من کر و کور و مومنم

ایمانم تصور آغوش توست

با لبانت مرا تسخیر کن

تا در مقابلت زانو زنم

که تسلیم شوم،

با سازت مرا برقصان

تا از چرخش این کره خاکی پیشی بگیرم

مرا ببوس

که لبانت آغشته به طعم نت های خوش نوای زندگی ست.

  • اسماعیل غنی زاده
  • سه شنبه ۱ فروردين ۹۶