۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

در زندانیم

      در زندانیم

و هنوز صدها سال دیگر برای رهایی از این بند تحمیلی باقی ست

      در زندانیم

و هر روز بدنبال روزنه ای می گردیم...

گاهی خسته می شویم

اما سماجت عبور ذرات نور از جرز در سلول بیدارمان می کند.

فردا روز محاکمه است،

قاتل پیروز شود یا مقتول،

من شهادت می دهم،

شریک جرم قاتلم و رفیق خون آلود مقتول،

من شهادت می دهم،

آخرین نور بازمانده از آرمانم،

                      روزی ...

        شاید هزار سال بعد 

خواهد تابید.

  • اسماعیل غنی زاده
  • پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۶

اعتراض

پاورچین پاورچین 

از سر و کول آدم ها بالا می رفتم،

ترسوهای خائن 

مفت خور های لاشی

آنها یک سر و گردن بلندتر از بقیه بودند

شبیه موهای دراز و بی مصرف زیر بغل

شمردنشان سخت ممکن بود

  • اسماعیل غنی زاده
  • پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۶

اعتراف

در زندگی با هر کسی که روبرو می شوم همچون حفره ای ست که می شود در آن غرق شد، حفره هایی با آرزوهایی بی انتها، گاهی حفره ها ندای مسیری ست برای عبور، برای تغییر، گاهی علت پشیمانیست برای بازگشتن به خود، به غرق شدن در حفره عمیقی که محتوایش آرزوهای من اند. مایه حیات این حفره ها خیال خام آدم هاست. آنهایی که شب و روز قافیه های خوش ترکیبِ آرزوها را می نویسند... انسان های دردمند، آنان که درد شکوفایی دارند، آنانی که داشته هایشان را گرو می گذارند، آنها صاحب حفره هایی تاریک، دالان هایی سیاه و خاک خورده از خاطرات و حرف های گفته و نگفته اند. می گویند اعتراف روح را از فرسایش روانی نجات می دهد، می گویند بزمان اعتراف گویی از درون حفره ها شعله های آتش زبانه می کشند و به خاکستری از تجربه ها بدل می شوند، در پس این هیاهوی و سوز و گداز انسان به کالبدی با روحی ساکن برمی گردد. گذشته ها، تلنبار شده ها، بغض ها و شکست ها از جان کنده می شوند و می سوزند و دل ها خالی می شوند و بعد از آن جا برای دوست داشتن باز می شود...

  • اسماعیل غنی زاده
  • سه شنبه ۲۶ ارديبهشت ۹۶

نمایشگاه کتاب

چهارشنبه تهران بودم، رفته بودم نمایشگاه کتاب

کلی کتاب خریدم

اما

چند تایی از کتاب ها در راهروهای فلان در غرفه بهمان جا ماند

از یابنده نمی خواهم کتاب را به دست من برساند

از یابنده می خواهم کتاب را بخواند

دیروز شروع زندگی پر ماجرای آن کتاب ها بود...


پ ن: یکی از کتاب ها هدیه بود...



  • اسماعیل غنی زاده
  • پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۶

زین رنج هم مرنج که این نیز بگذرد

مدتی است به کاوش در مورد ریشه های افسردگی و سرشکستگی خودم پرداخته ام. چند جلد کتاب معتبر نیز خوانده ام، از صاحب نظران حرف های چالش برانگیزی بدست آورده ام. در مورد شخصیت ها، در مورد دنیا، خوشبختی و خدا و گناه و هزار کلمه قلمبه دیگر. به نکات جالب و بعضاً مبهمی رسیده ام. خوب اینها را گوشه ای نگه دارید؛
امروز بر حسب عادت، به وقت خواب، چراغ های اتاق را خاموش کردم، تا زمانی که با برادرم شریک بودیم، هر وقت او قصد خواب می کرد، چراغ ها را خودش خاموش می کرد، بی اینکه از من نظری پرسیده باشد، خوب، دیکتاتور بود. خواب او باید خواب ما می شد، خوب من اگر کتابی دستم بود همان نیمه ها ول می کردم و به خواب می رفتم. 
برادرم ازدواج کرد و حالا اتاق، چهار دیواری اختیاریِ من است، اکنون این اتاق اولین زاویه تنهایی من را تشکیل می دهد، جایی که می توانم تا صبح کتاب بخوانم، بلند بخوانم، حتی می توانم نقش شخصیت ها را بازی کنم، می توان تمرین نفس کشیدن از دیافراگم را یاد بگیرم، تا صبح می توانم غرق موسیقی شوم، یا می توانم بیشتر از پیش در روشنایی بنویسم، دیگر بجز من کسی چراغ ها را خاموش نمی کند، قبلا وقتی چراغ ها خاموش می شد، مغزم فرمان خاموشی می گرفت، فکر می کردم دیگر هیچ کاری نمی شود کرد، زیر پتو می لولیدم تا خوابم می برد، آن وقت ها خبری از فیلم دیدن نبود، توی خانه شرایط دیدن فیلم های هیچکاک  و ... را نداشتم، اما این روزها به طرز عجیبی سکوت را حس می کنم، شاید گاهی ترس سراغم می آید، ولی سعی می کنم ترس را در خدمت داستان های خیالی ام در آورم.
این روزها رساله ارشد از هر چیزی بیشتر ذهنم را درگیر کرده است، اما واقعا به مریضی بدی دچار شده ام، دیگر انرژی و انگیزه ای برای گرفتن مدرک ندارم. هرچند در گروهی از طراحان شهری با نام شارِت کار بی مزد و منتی انجام می دهم، اما پای نوشتن رساله خودم که می رسد، فلج می شوم، چیز سختی نیست، بیشتر از یک هفته وقتم را نمی گیرد، اما به طرز مشکوکی منتظر رسیدن حوصله و انرژی برای تمام کردنش هستم. اینها به کنار هر روز طرفای ظهر دو ساعت تمرین تئاتر می روم، که خواسته و ناخواسته توان زیادی طلب می کند...
چهارشنبه تهران بودم، رفته بودم دانشگاه، تا بلکه حال و هوای درس بزند به سرم، دو نفر از رساله شان دفاع کردند، نمی گویم خنده ام گرفت ولی خوب به بی ارزش بودن وقتی که پای پر کردن بی هدف کاغذ رساله صرف می شود، حیفم آمد، چقدر حرف از تئوری می زنیم، دانشجویی که کارش طراحی ست چرا باید غرق تئوری های کپی شده باشد، نمی دانم شاید من بعضی از چیز ها را بیش از این که لیاقتش را داشته باشند جدی می گیرم، یعنی بی خود کتاب های زبان اصلی  را خریدم و قسمت های بدرد بخورشان را ترجمه کردم، که چی؟ بلکه حرفی گفته باشم، بلکه این تلنبار مزخرف پایان نامه نویسی کمی برایم مفید باشد، اما چه سود! 
دغدغه های روزانه زندگی هر دوره سخت و سخت تر می شود، بشخصه بیشترین مشکلی که با آن دست و پنجه نرم می کنم، زمان است. هر چقدر بدو بدو می کنم، باز شب های زیادی را بیدار می مانم، تا بلکه تکالیف کلاس زبان را تمام کنم، یا با دیالوگ های نمایشنامه هایم ور بروم، یا چه می دانم، به گل های بی چاره ام آب بدهم و به شاخ و برگشان برسم...اما هر وقت خسته می شوم، و ناتوان در مقابل زمان زانو می زنم، از همه می بُرم، فکر می کنم دیگر لیاقت هیچ چیز را ندارم، بله، زمانِ از دست رفته، تابوی بزرگی است که من برای خودم تراشیده ام، می دانم وسواسی که به گذر زمان دارم، مثل خوره در خونم جاریست، وای از وقتی که زمان به دست خودم یا به دست دیگران تلف شود، وای وای که چقدر ساده انگارانه می اندیشم، آیا زمان تلف می شود؟ یا این خود منم که هر روز سرخورده تر و عصبی تر می شوم...بس است.
  • اسماعیل غنی زاده
  • شنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۶

استانبول

هر دو گمشده های شهر خاموشیم

اگر استانبول شهر رویایی ما باشد

در عصر روشن خیابان تقسیم

به هم اضافه خواهیم شد

این وصال

غیر مترقبه نیست

من و تو به عصر روشن زندگی ایمان داریم

آن روز خواهد رسید....

آه ... چشمانت...

Teoman ft rem Candar-iki aşk

 
  • اسماعیل غنی زاده
  • دوشنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۶

حالم درخت چناریست که میانه ی بهار برگ هایش می ریزد...

از روزهای سفید و یخی همان فصلی که گذاشتی و رفتی

روانم شخم خورد

از بس که به در بسته خوردم

از بهار همان سال

دانه های تلخ و سیاه ناامیدی در من کاشته شد

اکنون درختی بی عارم 

که نه نسیم می داند چیست؟

و نه میوه های خوش طعم و رنگ

  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۸ ارديبهشت ۹۶

تمام شدن

شبیه نوشیدنی های سرکشیده شده
من نیز تمام شدم.
اکنون طبل تو خالی ام
هر چند ضربه هایتان صدای خوشایندی نخواهند داشت،
لگد هایتان سرعت غلت مرا بیشتر می کنند،
پیشاپیش از مساعدتتان سپاسگزارم.
  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۸ ارديبهشت ۹۶

مسابقه عکاسی دکتر میم

برای رونق بیشتر حرکت های این چنینی به لینک زیر رجوع کنید و در نظر سنجی شرکت کنید.

من سه تا عکس برای این مسابقه فرستادم. عکس های شماره 091-092-093


لینک صفحه نظرسنجی
لینک لیست عکسها برای دیدن
  • اسماعیل غنی زاده
  • شنبه ۲ ارديبهشت ۹۶