گفته بودم نوشتن بــلد نیستم گفته بودم مـــخاطبم تـــو باشی چرت و پرت خواهم نوشت که هم تــو را و هم خـــودم را نــاراحت می کند.

خواستم همین جــا یواشکی بنویسم تا خیالت آسوده باشد تا فکرت جایی نرود تا حرف های این موجود سیریش لحظه هایت را مخدوش نکند. 

و حالا که مــیدانم تــو نیز اینجا مرا می خوانی، گرمای وجودت مرا در خرقه ای پشمینه از جنس همین کلمات غرقه می کند.

مرا ببخش بی آنکه خبرت کنم اینجا بی هیچ صدایی ناله سر دادم فقط خواستم تو را در این ناراحتی ها شریک نکنم، برویی و پی زندگیت را بگیری و همیشه خوشحال باشی چون خنده می آید بر چهره ات .

باز اگر یواشکی می آیی و می روی قدم هایت برایم محترم اند.