تــا تــاریکی هـوا تـا کلید خوردن چــراغ های زرد و قــرمز مـاشین ها ،تـا پـای کرکره های در حال بسته شدن مـغازه ها، سـر راهـی کـه سال ها رفته ایم و برگشته ایم کـشیک می دهم ، تـو با مـن بـودی ، دستانت سـرمای پـاییز را هیچ می کرد ، تـو بودی با شـال گـردن سفبد ،‌ با کوله پشتی دخترانه ات ،‌امـروز نرسیدم ، جـا ماندم ، تقصیر من نبود تقصیر تـرافیک و حمل و نقل و دخل و خرج آقای راننده بود ، سرش نمی شود نبایستی همه را برای منفعت یک نفر معطل کرد . برای بحث و دعوا حوصله نداشتن گاهی خوب است به قدری که نه اعصابت خراب می شود و نه خون از دماغ کسی می ریزد. فقط اشکال کار این می شود که تمام زندگانی رمانتیکت را تی می کشند. همه دوگانه سوز بودنشان می سرفد امّا این تاکسی ها و رانند هایشان انسان سوز هم تشریف دارند.

" آقا شوفر بغل پیاده می شم :همین جا یعنی!! : بله ممنون : "