تــا گریه پدر زار می شود تــلنگر خفیفی تــنم را لــمس می کند ، لــرزش صدایی پشت به پشت کــوچه های همین محله در جــریان است . فــردا کــل تشکیلات محله تمام آه و ماتم و سیاهی ست. و بی تفاوتی به طرز نــاجوری پر رنــگ تر کشیده می شود و لـابد هستند 22 ساله هایی که هنوز برای گـــریه کردن پـــدر یا بــرای تحمل پــاهای بــرهنه دلیل روشن و واضحی گیر نیاورده اند ، حتی اگــر خـوب و کامل ملتفت جریان باشند هم ، بـاز با دیـدن رفـتــار ها و صــحبت هایی غیر واقع جسارت نــزدیک تر شدن را از دست می دهند.و این ماجرا ها هــر ســال تکرار خواهد شد بی هیچ تغییری ...