تـاریخ همیشه بــاب مــزاج مـــورخ است ،دروغ می گوید،حـــرف بی حساب به خـــورد مـــردم می دهد ، و شاید بـــرای تـــکرار خوشایند وقـــایع لحظه شماری می کند.

امشب بـــرای تـــاریخ من درآوردی زندگانی ام نقش مــورخ خواهم بود برای تک تک لحظه های از دست رفته ،کلمه ای به جز خوشحالی حک نخواهم کرد  با کمی اغماض و سهل انگاری می شود همه چیز را متفاوت جلوه داد... آه که این تلاش خارج از اختیار من است، تمام قوای حسی ام دروغ می گویند ، خــدا ! قطره های اشک دیده هایم را شیره می مالد، دستهایم آلوده فراموشی ست انگار هر روز برای پاک کردن تمام خاطراتم ذهنم را لمس می کند برای شنیدن حقیقت،غــرق در مردار این جماعت می شوم بــوی خون می دهند. یا می نوشند یا می خــــورند، فقط برای پــاک کردن لای دندان مصنوعی شان خــلال می شویم.کی تمام می شود تاریخش را معلوم کن بنویس مثلاً ماه آخر این سال جول وپلاست را جمع کن. وقت رفتن است. من می گویم چشم! چون فقط تو راست می گویی.


جول و پلاس ما از کاسه و کوزه هم بی ارزش تر است.