آسمان چلچراغش همه ارزانی تو

شب ها تیرگیش همه کار دل من

روزها روشنی اش همه از جلوه تو

دیده هایم کور باد

که شباهنگام تو را از ستاره ی تنهای شب پرسیدم

دیده هایم کور است

که نمی بینم من، رد پایت حتی

که نمی لرزم من

که چقدر سرد شدم

بیشتر از یخ حتی

دیده هایم کور شد

دیگر آن من و تو نیست بالا سر ما

آخر آیا نیست کسی بالاتر از سر ما