احمقانه ترین کار دنیا اینکه همه ی تشکیلات زندگی را مثل دسته گلی به آب بدهی و بعد هی اصرار کنی که نه من نباخته ام که هنوزم پرچم بالاست. نه رفیق دیگه وقتشه هفت تیرعتیقه ات را بندازی دور دیگر لازم نداری دیگر مرده ای . قدیما خوب بود کسی که شکست می خورد دیگه شاید زجر نمی کشید چون به احتمال نود درصد اگر طرفش تیز بود نفله می شد . اما نه امروزه روز این حقوق بشر و چندتا قانون و ضابطه به آدم ها رحم کرده که دیگه اگر شکست هم بخوری فل فور نمی کشنت ، به جاش آروم آروم دق مرگت می دن ، یعنی اگر حماقت کنی کلکت کندس چون اینجا صداقت بین روابطمون، گفتارمون، کلاً تو زندگی جایی نداره ؛همه سیاست دان شده اند همه صاحب ایدئولوژی هستند پس اگر جلو سیاست اینها صداقت به خرج بدی بی شک حماقت کردی .

اینطور بوده لابد از اول نمی دونم شاید یکی دفتر ما رو کش رفته باشد ، هر شب قسمت های باحال و رنگی منگی رو پاک می کند و جایش سیاهی و تاریکی را با دست خطی کشیده می نویسد.

بی رحم نیست خدا وکیلی یک چند چیز برایم از این الکی خوش بودن ها سوا کرده است .

هر چند خیلی ها در آن پشت مشت ها به رویم می خندند اما چه می شود کرد ؟! چاره چیست ؟! من فقط با این ها می توانم سرم را گرم کنم تا شاید خیلی چیز ها یادم نیافتد ...... این روزها تو جلد خودم نیستم دارم جای یکی دیگه نقش بازی می کنم...

پ ن : گفتم هفت تیر را بنداز زمین ؛ یاد فیلم خوب بد زشت افتادم

پ ن : زود تسلیم شو ، یالا هفت تیر رو بنداز زمین، با توام نفله !