دو سال از آن خبر ناراحت کننده و عجیب که با گرفتن برگه آزمایش به دستم رسید می گذرد گفته بودند که ممکن است دو یا سه سال بعد علائم آن نیز از راه برسد و اولین ضربه ی خودش را بزند ، آن روزها حالم خوب نبود درست که فکر می کنم این روزها هم تعریفی ندارد حالم ! همیشه به امید اینکه خدا دعاهایم را بی جواب نمی گذارد در مقابلش سجده زدم پس دلیلی برای ناامیدی از این چند روز زندگی از این الکی خوش بودن ها وجود ندارد .کسانی که اطلاع داشتند روحیه ام می دادند که فکرش را نکن علم پزشکی در آن حدی است که می تواند همه جورش را عمل کند و برگرداند مثل روز اولش یعنی آکِ آک. شاید همانها یادشان رفته است یا فکر می کنند خطر از بیخ گوشمان رد شده است امّا من می گویم می آید و آمدنش نزدیک است. یعنی روزی می رسد که باآن دست و پنجه نرم خواهم کرد یعنی مرا ازپای خواهد انداخت.