بیست و پنج روز که از سرمای اسفندماه بگذرد تو بیدار می شویی، 

خبر ندارم،  

شاید روز تولدت شبیه عادی ترین روزهای سال،

پا به پای همه مشکلاتش می گذشت،

اما؛

روزی که تو پای گذاشتی بر سینه خاکی دنیای ازلی و ابدی، 

بهار پیش تر از نوروز، اقلیم دل ما را سبز کرد

تا ما با استنشاق بوی حیات 

بیش تر از پیش عاشق تو باشیم، 

آن آقا پسری که قاپ دلت را زده است، و من آقای هیچ.

 ............

هر چند تو عاشق زمستان بودی،

اما من می گویم تو بهاری،

تو خود، فصل شکوفه ها و گل های رنگارنگی،

تو بهار منی ... ،

............


شاید برای روز تولدت توانستم، پیامک تبریکی برایت بنویسم،

اما چند ساعت طول میکشد، تا به کوتاه ترین جمله بسنده کنم؟!

"تولدت مبارک..."