خیلی بیش از حد، تحمل خیلی چیزهارو ندارم... خوب مثلاً می تونم بگم، تحمل ندارم وسایل اضافی رو میزم باشه، اصلا دوست ندارم از خودکار آبی دو سه تا داشته باشم، یکی باشه کافیه، برای همین هر وقت خودکار یا راپید می خرم تا قطره آخرش رو می نویسم و اتود می زنم تا کامل تموم بشه و بعد اونه که میرم و یدونه نوشو می خرم، تو خیلی از وسایل شخصی و گاهی غیر شخصی هم همینطورم، یعنی امکان نداره سفر برم و وسایلم بیشتر از یه کوله پشتی باشه! البته کم تر از یه کوله پشتی هم نمیشه!
نمی دونم چرا؟ ولی گاهی حس می کنم، هر چیزی که عملکرد بهتری نداشته باشه، اضافیه و باید دور ریخته بشه، پیرهنی که یه روز برای پوشیدنش له له می زدم رو خیلی راحت می تونم جرش بدم و جای دستمال باهاش، ماشین حاجی رو پاک کنم.
 واقعاً چقدر آت آشغال دورواطراف ما رو پوشونده؟! 
هر سال یکبار انبارها و گاراژ حاجی رو تر و تمیز میکنم و هر بار اندازه یه نیسان ازش وسایل اضافی سوا می کنم، گهگاهی هم می افتم به جون وسایل خونه و جهیزیه مامان، هر چی وسایل کهنه و به درد نخور باشه میریزم دور، بوده گاهی از بین همین وسایل، یه اشیای باحالی هم پیدا کردم و گذاشتم تو اتاق خودم... نمی دونم یه شعاری بود میس ون د روحه می گفت که، "کم تر، بیشتر است" واقعن بهش ایمان دارم و نه تو زندگی مادی بلکه تو مسایل روحی هم از همین خط پیروی می کنم.
شبیه این تو روابط اجتماعی هم دیده میشه که آدم های اضافی توی زندگیم ندارم، یعنی دورواطرافم اصلا شلوغ نیست، یا اصلا پاتوقی ندارم، ارتباطم خیلی کمه، در حد اینکه یک روز یا بیشتر گوشی رو بذارم بمون روی تخت خواب، و بعد از یک روز برگردم دوباره همه دنیای مجازی و پیامک و پی وی رو چک کنم، چیزی یا کسی دلواپسم نبوده، در مقابل خودم هم همینطوریم یعنی ممکنه نزدیکتریم دوستم رو تا چند هفته خبری ازش نداشته باشم، یعنی تو این زمینه اصلا استعدادی ندارم که پا پیش بذارم و جویای احوال دوستان بشم... 
شاید یه نوع وسواسه، مطمئنم این کارهای من به کسی ضرری نمیزنه، چون پدر ته دلش اطمینان داره که من چیز بدرد بخوری رو نمی ندازم دور، و حتی خیلی خوشحاله که انبارهاشو تمیز می کنم، مادرم هم همینطوره ولی مادره و خونه دار خانواده، بعضی وقت ها کمی شاکی میشه...



+پ ن : تو دنیای وبلاگ نویسی هم همینطوره، با شوق و ذوق خیلی از وبلاگ ها رو می خونم، ولی خیلی نادر مشاهده شده نظر بدم، به اصطلاح خاموش می خونم، البته یه جاهایی از این اخلاقم خوشم می یاد ولی خیلی جاها بوده و هست که هیچ دل خوشی ازش ندارم...
 البته خدا رو شکر وبلاگ هایی که می خونم اکثراً بین صد وبلاگ برتر شدن و بابت همین موضوع خوشحالم...