بعد از سال 88 و اتفاقات اسف باری که روی داد اولین باری بود که این چنین درگیر هیجانات سیاسی می شدم شاید این علاقه بنده به سیاست و رجل سیاسی همه از پدرم رسیده است شاید اگر کشاورز نمی شد حتماً کاردار جمهوری اسلامی در فلان کشور می شد و ما به لطف ایشان سَرَکی به آن ور آب نیز می کشیدیم و آنجا را هم فتح می کردیم کسی چه می داند شاید آن ورش دوبلین شهر وایکینگ های دلاور بود شاید.....

امسال خیلی مشتاق بودم خیلی به خودم و رای ام امیدوار بودم که حتماً کسی می آید که حرفمان را باز گو کند ، نهضتمان را جانی دگر بخشد ، در جوی خارج از این ها بودم که برادرم خبری داد، او که بیش از من فرصت پیگیری اخبار را دارد خبر داد فلان شخصیت نیز نام خود را به عنوان کاندیدای این دوره اعلام کرده است .یعنی من همان لحظه در همان چند ثانیه در همان موقعیت تایم لاین زندگانی ام را تا آخر همه سبز دیدم ، دیدم که همه جا به سان بهشتی روی زمین نمایان می کند این ها همه به کنار، من با حفظ سِمت به تبلیغات حزبی خود دوامی دوچندان دادم ... اما متاسفانه چند روز پیش له کردن تمام این ذوق و انگیزه را..... صلاحیت ندادند یعنی نمک دان را شکستند .....یعنی همان " ایشیمیزَ باخ سن آلله"