برگ تضمینی نداده اند برای تو ، می دانم که مال من نیستی ، می دانم که باید پارچه ای خیس کنم و سروصورت احساساتم را کمی شفاف کنم می دانم می شوداینگونه بود اما می شود این بی کسی هایم را با تو باشم ، بودنِ محض نیست همین که طرفم تویی شنونده ام تویی برای من کافی ست ، قبول می کنم مهمان ناخوانده ای برای این روزهایت هستم حس می کنم در برابرم محتاطی یا شاید می خواهی زیاد به چشم نیایم اما چه می شود کرد روزگار عجول است و کلید این روزهایم دست توست.