از هر نقطه شهر نگاه کنی 
بالای این شهر بی سود و سور
در پس ساخت مان های بلند و بی ریخت شهر
سورئال ترین تصویر در ذهنت شکل می گیرد
و تو را غرق در تن عریان و ناز زنی می کند 
نگاهت در انحنای آن ثابت می شود
شبیه بازماندگان جنگ اسطوره ها
زنی بال های تنهایی خود
بر تن سرد و خاموش کوه مقدس می کشد
و در دورترها
هر روز هزاران هزار مرد و زن 
شبیه تو او را می بینند و آهی می کشند...