+احسان می گفت اله و بل باید انگشتم رو بکنم تو حلقم تا هر چی تلنبار شده اون تو بریزه بیرون

من گفتم : کاش حرف ها و درد های آدم همینجوری استفراغ بشن،

احسان با چهره به هم خورده گفت: خوبه حالا تو این وسط حالم رو به هم نزن...


+امروز با محسن اندازه هشت نفر چای زدیم، چشامون درگیر آموزش های ریز و نکته به نکته آقای "بندری هستم" بود و دهنمون داشت قلپ قلپ چای داغ داغ می خورد... ما دو تا از اون دسته افرادی هستیم که بندری میگه: برای اونهایی که فاقد فرصت و امکانات مناسب برای یادگیری حضوری و اصولی و یکباره تری دی مکس هستند، .... هستیم.


+صبح در خلال امور مربوط به سرچ مقالات، سر راهم به چند تا دانشگاه در بریتانیا و چند موسسه سر زدم و آخرش سر از فرم بلو کارت اروپا در آوردم...