نگاهم در چشمانت فرو می ریخت
آنجا کسی نبود عکس بگیرد
وقتی آمده بودی تا آخرین حرفت را بگویی
آنهایی که باید باشند، چرا نبودند؟!
با ضربه های حرف هایت
من تکه تکه نیست می شدم
مثل آنهایى که باید باشند و نیستند
عکسی اگر گرفته می شد
درون قاب عکس، چیزی جز "من" نبود،
"من" هایی تکه تکه،
ریز و خرد و له شده.
آن حوالی کسی نبود،
آنجا که باید از صحنه فرو ریختن "من" عکس بگیرند!
کسی نبود! نبودند...
آنهایى که باید باشند، چرا نبودند؟ چرا نیستند؟