بعد از دو نصف شب

پاهایمان را سلاخی میکنند

یکجا بند می شویم

همه دار و ندار زندگی ت را می چپانند توی کله ات

کمی ادویه رویا قاطی می کنند

کمی سکوت

ساعتی تاریکی

و تو شروع میکنی به چرت گفتن

مثلا می گویی که 

"دوستم داری"

من هم باور می کنم

طعم رویایت باور کردنی ست