دنبال آخرین تصویر تار، دنبال شاعرانه ها می گردم ، تا ضمیمه ی تیک تاک عقربه های ساعت کنم که وقتی چرخید روحم را نوازش دهد گویی چنان شود که گرمی دستانت را احساس کنم.

صدای آشنایی ست تنگ آمدن نفس های لرزان که به ته نرسیده جای خود را به دمی دیگر وامی گذارند . دروغ چرا کمی گشنه ام ، کمی تشنه ام چند روزی می شود از آب و نان افتاده ام  مگر می شود دور از چشمانت جرعه ای سر کشید .