صدای آمبولانس هی نزدیک و دور می شود انگار در همین خیابان بغلی است لابد کسی جان به جانان تسلیم کرده و در حال گذر از این سیاهچال بـــــــــــــوقــ است برای همین است که با ماشین های زنگوله دار و خاصِ استیشن مانند مشایعتش می کنند. آمبولانس انگاری راه را گم کرده است و در کوچه های پشتی سرگردان می چرخد یا نه می خواهد ما را آگاه کند از دنیایی زیبا یا که نه قصد شوخی دارد ، پدر سوخته لابد خود مرض دارد........ مرا ببین که چگونه او را شماتت می کنم او که کاره ای نیست کار دست آن است که انجمن را در این گرداب تلخ گرفتار ساخته است ، یا که خود گرفتار آنیم !؟ نمی دانم ولی روزی فلنگ را محکم می بندم و از این لجن زار ، خاطرات پاک می کنم یعنی به این امید زنده ام و با لجن خواران همنشینم .