این وسط یه روزایی بود که اولین بار دستمو گرفتی زیر بارون حتما یادته ...... چند ساعت موندیم بیرون ؟از دانشگاه تا فلکه پیاده رفتیم ... .هی بحث می کردیم اون روز من یکمی خجالت می کشیدم ولی عجب روزی بود ..... خیلی خوشحالم این روزا روحیم دوچندانصدبرابرشده ....دلیلشم فقطِ فقط تویی !

وای خدا چقدر من دستپاچولوفتیم ، راه رفتنم یادم میره ، وقتی به چشات نگاه می کنم .(نخند  ، زشتِ ، روحیه منو تحقیر می کنه )

امروز امودم خونه دیدم Z  زیر چشمی یه جوری نگاه می کرد آره خوب تا این وقت شب کجا بودی تو این سرما.. ... !

برم ، هنوز حرف های زیادی برا گفتن دارم !