۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد» ثبت شده است

درد

راهی برای خلاصی از دردهای ذهنی دارید؟ همان دردی که وقتی ذهن و فکرت قفل می کند روی چیزی. بس عبث که راهی برای خلاصی نیست. تشویشی که از صبح تا این ساعت از شب گریبانم را چسبیده است. و من همچنان نوشتن را راهی برای کنار آمدن با دردهای ذهنی می پندارم....  
  • اسماعیل غنی زاده
  • پنجشنبه ۲۳ فروردين ۹۷

من دل خوشم

به تک چراغ این رابطه
این بده بستان واهی
این پل بی رهگذر
این تصویر تلخ
که تفسیری مختصر دارد
درد
گاهی چراغی روشن است،
آنجا که حرفی عود کند،
گاهی چراغم بی اثر،
آنجا که روز روشن است،
عامل بر این بی وزنی،
خار حرف بی اثر
من دل خوشم
به یک سلام و هزار علیک نیامده
به لرزش تک چراغ این رابطه
در برگریزان
من بی قرار پائیزم
که تو را
در من روشن می کند
تک چراغم
روشنم
  • اسماعیل غنی زاده
  • چهارشنبه ۵ مهر ۹۶