۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقی» ثبت شده است

در قعر

با باران چشمانم را
با عطر تنت دلم را
سیر می کنم
دلداری می دهم
حال من پرسی اگر
زنده ام به دمی که نفس ندمی
مخزن بارانم ولی
در دلم خبر خشکسالی ست
بی شک این فاجعه بار ترین خبر قرن می شود
مرد عاشق از تشنگی خواهد برید.
تشنه از تو
سیراب از خود
خواهم پرید
در قعر نیستن، سوختن
می شوم ذره ای از تل خاکستر
هر دلی عاشق شود می سوزد
دل من عاشق بود. لامصب
  • اسماعیل غنی زاده
  • چهارشنبه ۲۲ آذر ۹۶

جناب عشق

عاشقی درد دارد
شبیه رویدن دندان عقل
روزی هست و ماه ها نیست
و سال ها
زیر لایه ای از احساس پنهان است
حتی روزی که هست 
دیگر عشق نیست و درد محض است.
  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۲۳ مهر ۹۵