۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لیلةالرغائب» ثبت شده است

التماس آرزوها

آرزوها از تنم آویزانند

همین تن خسته ام

که هزاران شب 

روح بی خواب و سرگردانم را

در تاریکی بدرقه می کند،

صدای نقاره و دهل 

خبر هبوط آرزوهای آسمانی ست

و من در این سطح خاکی

زبانم قاصر است

از التماس آرزویی که تو خود آنی،

  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۱۱ فروردين ۹۶

خواستن تو

خواستن تو

از اوجب واجبات است

خواه شب باشد یا روز

برای بودنت سجده می کنم

گاهی که دلم می گیرد

جایی نیست که هق هق گریه هایم بپیچد

در همین اتاق چند متری 

گوشه چشمانم خیس اشک می شوند

اگر مرد تو بودم گریه نمی کردم

مرد که گریه نمی کند

اکنون که نیستی

می توانم گریه کنم

با خودم قهر کنم

می توانم خودم را امر و نهی کنم

می توانم فراموش شوم

با تو بودن

آزادى از رنگ رویاهاست

تو را آرزو می کنم.

  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۱۱ فروردين ۹۶

بقچه آرزوها

انسان در کنار بار هستی

بقچه ای دارد به نام آرزو

هر نو زادی که جیغ می کشد،

بقچه ای به دستش می دهند

تا آرام شود، آرام می شود،

دلم به بقچه آرزوها خوش است

که همیشه با من است

در آغوشم

در خلوتم

درون این بقچه تنها یک آرزو دارم و آن تویی

ای معشوق در راه

ای آرزوی خوش عطر

  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۱۱ فروردين ۹۶

قاصدک های لیلةالرغائب

شب است؛

و من در وسعت مزرعه سبز گندم دراز کشیده ام، ساقه های گل قاصدک در دستانم، و چه عجیب است، قاصدک های لیلةالرغائب. لحظه ای‌ست که زانو می زنم و هزاران هزار تار ابریشمی را از عمق وجودم فوت می کنم، و می نشینم به نظاره هندسه این گل خوش، به دیدن قاصدک هایی که، نرم نرم بین زمین و آسمان معلق می مانند، و من نفس نفس می زنم تا به مقصد رسیدنشان را ببینم، و دیری نمی پاید که از نگاه من جدا می شوند، محو می شوند، چشمانم را می بندم، گو اینکه روحم ارضا شده است، می سپارمشان دست آنکه باید! او خود می داند خبر قاصدک ها را باید زود زود بدهد، عمر قاصدک ها کوتاه است...شاید فردا دیگر قاصدکی در کار نباشد...



پ ن: برای فراخوان وبلاگی شب آرزوها 

  • اسماعیل غنی زاده
  • چهارشنبه ۲۵ فروردين ۹۵