۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پایان» ثبت شده است

بند پایانی

رفیق نیمه راه یکی و دو تا نیست
راه نیمه رفته هزارو یکی ست
به یک راه بی پایان مسافرم می دانی
که خود مقصدی و ...
نظر به سوی تو دارم نگاهم کن
اگر که این نه مقصد پایانی ست
تو در نقطه اول و آخری
شبیه من که روبروی توام
بفکر خلاص از این مسیر تنگ باش
که من ترس دارم از این بی راهی
تو راه خود بیا و برو به اوج شیدایی
منم به شب نرسیده می روم این راه را به تنهایی
اگر که مردم ناپاک بگویند فلان و فلانم من
تو بگذار و بگذر از این بند پایانی
  • اسماعیل غنی زاده
  • سه شنبه ۱۶ آبان ۹۶

چه بود، چه شد!

تابستان بود، پائیز شد

قلب بود، دل شد

عشق بود، آغاز شد

من بود، تو بود، ما شد

کلمه بود، واژه بود، سطر شد

شمشاد بود، رز شد

زندگی

خوب بود، زیبا شد

دانشگاه

سخت بود، آسان شد

راه دور بود، نزدیک شد

پائیز آغاز بود، زمستان پایان شد

برگ ریزان بود، سرد شد

حرف بود، سکوت شد

گریه بود، اشک شد

عشق بود، جدایی شد...؟!

  • اسماعیل غنی زاده
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴

4 سال گذشت

شبیه این بود که از اول دبستان تا پنجم تلو تلو می رفتیم مدرسه و برای صبحگاهی از جلو نظام می گرفتیم . آره 4 سال کارشناسی با یک موضوع خوب برا پایان نامه تموم شد .دوستای زیادی پیدا کردم ، آدمای اطرافم رو خوب شناختم . و بعد از ترم های خوش آب و هوا و بعد از این جریانات قهر و آشتی خوشحال می شم اگه بچه ها همه حلالم کنن.
فقط خواستم برا رشته شهرسازی مفید باشم برا همکلاسیای عزیز کمک دست باشم ،همین. 
همیشه سلامت باشید
 
  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۱۹ مرداد ۹۳