به دور از هر داستان و شعر و غزلی می خواستم بگم، می خواستم بگم که،...در مورد پایان نامه...که ...چطوری بگم...واقعیتش نتونستم اون چیزی رو که تصورش رو می کردم رو کار کنم، و الان دقیقا بعد از یک روز تمام پشت میز نشینی، به این نتیجه رسیدم که واقعاً به تاخیر افتادن پایان نامه خیلی هم دخلی به من نداره، و من تمام سعی خودم رو کردم تا اولاً از سیر تا پیازش رو خودم کار کنم و کپی نکنم، دوماً اینکه تنبلی از استاده!... بعد از چند بار ایمیل و پیغوم استاد گفت کلیه فصل ها رو یکجا بیار برای کرکسیون...یعنی عملاً تا پایان کار دیگه برای کرکسیون مزاحم من نشو! خوب از طرفی درست از وقتی واحد پایان نامه رو برداشتم، تمرین تئاتر هم شروع شد و ...

غرض از نوشتن این چند خط فقط برای این بود که با خودم رو راست باشم. کاری رو که میشد در طول یا عرض دو ماه بست، چرا تا اینجا کشیدمش. چرا؟!