گاهی ....
صدایی ...
می آید و می رود تا انتها .....
ولی باز من در ابتدای این موج بی پایان
تو را !
آری تو را از لابه لای صدای نازت
سراغ می گیرم
آه که چه آسان رفتن تو .......که چه تلخ بغض کردن من ......
گاهی ....
صدایی ...
می آید و می رود تا انتها .....
ولی باز من در ابتدای این موج بی پایان
تو را !
آری تو را از لابه لای صدای نازت
سراغ می گیرم
آه که چه آسان رفتن تو .......که چه تلخ بغض کردن من ......
صدایت در گوشم می پیچد و رها می شوم در آبی ترین اقیانوس نگاهت ....
سکوت می کنی و دیوار، پشت دیوار این زندان ، بند می شود !
بغض می کنم و آلوده می شوم در خنده هایم ....
چه آسان است برایت دل کندن و دور شدن ...
من هنوزهم در آخرین لحظه ی دیدارغرق شده ام ،
تکرار می کنم نگاهت را و آخرین لحظه ی دیدارمان را
و تورا!
نوشته شده توسط مخاطب خاص