اویی که به صرف یک فنجان چای
به شلوغ ترین کافه شهر دعوت می شود
اویی که مقابلم می نشیند
حبه قند را با دندان آسیا خرد می کند
صدای ریز ریز شدن در تنم می پیچد
و قند در دل من آب می شود
"او" کیست؟ کدام است؟
یخچالی برای اتاق
برای فاسد نشدن دل ها
برای کپک نزدن روح ها
برای فرار از فکرهای بو دار
مکث
مصمومیت و ناله
معصومیت و باروری
و آغاز ماه های جدایی
و سرمای سخت و جان کش
پیچش نرم و لرز در تنم
و تا خوردن پیرهن سفید عقد
راه رفتن در دو خط موازی
کی؟ کجا؟ بهم خواهند رسید!
من منتظر دیدن اولین بوسه ی خط ها شده ام
دو خط موازی
دو خط همچون رفت و برگشت خیابان
همچون رازی پنهان میان من و تو
میان نگاه ها
میان بوسه ها
انحنای ناز و لبخند
صدای نرم و دلکش
رنگی گرم و جذاب
خوش پوش و با انرژی
شوخ و با مزه
شیرین
نه....نه.... نباید هشیار باشم
نباید به رنگ پوستش، به فرم ایستادن دندوناش به بینی و لپ های سرخ شدش نگاه می کردم، فکرم نباید بیشتر از این هشیار باشه، باید چشام رو ببندم، که دوباره تکرارش نکنم
نباید او را ببینم
بگذار فقط یک اتفاق باشد
یک در هزار
نباید دوباره او را ببینم.
ب برگشته ام به عرض اندام های پوچ
ب به بیهودگی
ب به دنیای آدم ها
ب بحال
ب به چیزی که برای همه آشناست
ب به سلام دادن
ر راه رفتن
خ خوردن
ن نوشیدن
خ خندیدن
ب به بحث های بی خود و بی جهت شبانه
د دوش گرفتن
ن نوشتن
گ گوش دادن
د درد کشیدن
ژ ژلوفن خوردن
خ خوابیدن
گل می گویند و گل می شنوند
مرغان عاشقی که هنوز طعم تلخ جدایی را نچشیده اند
همه این گونه ایم
به فکر فردا نیستیم
محسور حرف های طعم دار عاشقی می شویم
فردا را خواب می مانیم
دیگر نای بیدار شدن را نداریم
و فردا ها
کمرمان می شکند
زمانی که دیگر حرف هایمان طعم سابق را نداشته باشد.