- نام من اسماعیل غنی زاده نیاری است. متولد مهر 1370 یا 10 اکتبر 1991 و یا یکم ربیع الثانی 1412 هجری قمری برج میزان، سال کبیسه.

- از هم ستاره‌های خودم (برج میزان) اسامی اشخاصی همچون: گاندی، جان لنون، دیمیتری شوستاکویچ، امینم، آگستس سزار، ولادیمر پوتین، اسکار وایلد، روح الله خمینی، آلفرد نوبل، جیمی کارتر، نیچه، آمیتا باچان و... به چشم می‌خورد.

- اسم من که گویا ریشه‌ای عبری دارد به معنی شنونده و اطاعت‌کننده امر خدا، پیامبر بنی اسرائیل، پسر ابراهیم نبی (ع) و هاجر، به معنی «مسموع از خدا» است.
- تلفظ اسم من (تلفظ: esmāeil) (فارسی: اسماعیل) (انگلیسی: esmaeil) و برخی اوقات .(Ishmael)
- طبق کتاب "سفر پیدایش و تاریخ یهود" گویا این نام را خدا به هنگام شنیدن گریه‌های اولین فرزند پسر ابراهیم و هاجر داده است.
- داستان‌های متعددی از قربانی شدن اسماعیل و سرگردان ماندن به همراه مادرش هاجر موجود است که همواره منبع الهام بسیاری از نویسندگان و حتی نقاشان بوده است. به طوری که با جستجوی نام اسماعیل یا "اشمایل" می‌توان این آثار را به راحتی پیدا کرد. علاوه بر آثار قدیمی بازمانده از عهد عتیق در دوره معاصر رمانی به اسم "اسماعیل" نوشته دنیل کوئین چند سال پیش در نشر قطره چاپ شده بود که من خواندن آن را در میدان سنگ فرش ولیعصر تبریز، قبل از کلاس طراحی تمام کردم. که میزان به وجد آمدنم در زندگی‌ام بی‌مثال است. داستان این کتاب درباره زندگی انسان و زمین است و این که انسان چگونه و از چه زمانی به خطرناک‌ترین دشمن این سیاره تبدیل شده است.
- آثار نقاشی موجود با این نام را در زیر این نوشته بارگزاری خواهم کرد.
- نام پدر بزرگ پدری‌ام، اسمعیل بوده است.
- نام یکی از برادرانم که شعله زندگی‌اش خیلی زود و در خردسالی خاموش شده است نیز اسماعیل بوده است.
-کم نبوده‌اند کسانی که در املای نامم غلط داشته‌اند. و بیشتر آنها غلط‌های مشابهی داشته‌اند. "اسمایل، اسمائیل".
- براساس جبر خانوادگی و ایجاد اسامی هم‌وزن و هم‌آوا و به پیروی از تصمیمی که درباره نام برادرم "اسرافیل/ کرامت" نام من را "اسماعیل/ سخاوت" گذاشته‌اند. به این ترتیب داشتن دو اسم، یعنی یک اسم شناسنامه‌ای و یک اسم رایج در میان اعضای خانواده به نوعی مسئله‌ای عادی بوده است. اما... در دوران اول دبستان که من با محیط مدرسه و دوستان و همکلاسی‌های زیادی آشنا شدم، مسئله برای من کمی فرق کرد. در مدرسه همه من را با نام "اسماعیل" صدا می‌زدند. تاثیری که من از شنیدن این نام داشتم به قدر قابل قبولی بیشتر از نامی (سخاوت) بود که اعضای خانواده علی‌الخصوص پدربزرگ و دایی و خاله استفاده می‌کردند. کم‌کم شنیدن نام سخاوت در من حسی پر از رنج و نفرت را به میان آورد. و یک روز شد آنچه که باید می‌شد. من دیگر جواب کسانی که من را "سخاوت" صدا می‌زدند را نمی‌دادم. رفته‌رفته و پس از سرزنش‌ها و دعواهای طولانی و مشاجره‌هایِ من و خانواده و هر کس دیگر، صدا زدن نام اسماعیل در میان آدم‌های اطرافم جا افتاد.
- امتناع و انکار خانواده در استفاده از نام "اسماعیل" به طور کامل و یا ادای ناقص آن شاید به دلیل رنجش خاطری است که از یادآوری نام برادر مرحومم ایجاد می‌شود.
- در خانواده قبل‌ترها بیشتر من را با مخفف اسمم یعنی "اسی-" صدا می‌زدند که البته گویا این اواخر به ندرت شنیده می‌شود.
- با دوستان فارسی زبان اگر ارتباط نزدیکی با هم داشته باشیم، در اغلب موارد "اسی-" صدایم می‌کنند.
- معشوقه‌ام علیرغم طولانی بودن اسمم، همواره به طور کامل به واضح‌ترین شیوه صدایم می‌زد.
- اسم من سه هجایی است.
- وقتی که به طور اتفاقی متوجه شدم هر دو اسم معشوقه‌ام به ترتیب در ترکیب حروفات اسم من جا گرفته است بسیار خوشحال شدم. البته که هیچ وقت این ماجرا را به خودش نگفتم.
- من هیچ وقت سعی در عوض کردن اسمم جز آن تلاشی که برای به رسمیت درآمدن اسمم (اسماعیل) انجام دادم، نداشته‌ام.
- ترکیب حروفات اسماعیل در نوشتار انگلیسی یکی از دوستان را به معنای کلمه (Smile) یعنی خنده رسانده بود و او بارها این را به من می‌گفت و تاکید می‌کرد که به من بقبولاند من آدم خنده‌رویی هستم. که هستم.
- به چه دلیل نمی‌دانم اما در بین هم نسل‌های خودم افراد با نام "اسماعیل" به ندرت دیده و شنیده‌ام.
- شوهرِ خواهر وسطی‌ام هم‌نام من است. که بعضی وقت‌ها این تشابه کار دستمان می‌دهد.
- من هیچ وقت از نام مستعار استفاده نکرده‌ام و همه جا اسم کامل خودم بدون اعداد و اعلائم استفاده کرده‌ام.
- البته به اختیار نام دومی هم دارم که بیشتر برای وبلاگم استفاده می‌کنم و آن "فیلوزوف" است.
- من در نوجوانی که تب و تاب استقلال فکری و عملی غوغا می‌کرد، در تلاش برای پیدا کردن امضای شخصی، سعی می‌کردم از نوشتار اسمم برای امضا استفاده کنم. که در آخرین نسخه از امضا، به ترکیبی از نت موسیقی و اسماعیل رسیدم. به نوعی خواستم بگویم من اسمم را دوست دارم.
- در مورد داستان‌های ابراهیم و اسماعیل و یا هاجر و اسماعیل که طبیعیتاً همه می‌دانیم، به هر حال احساس می‌کنم تاثیر روانی در من داشته‌اند. که بیشتر از این نمی‌توانم توضیح دهم.
- تفاوت من با اسماعیل پیامبر، در آن است که او به اذن خدا در خواب با پاشنه پا از زمین نهری پدید آورد و من در خواب به مدت طولانی به اندازه یک رودخانه خروشان شاشیدم. که خدا را شکر، تعبیر خوبی داشت.
- درباره نام خانوادگی‌مان "غنی زاده نیاری" مطلب خاصی ندارم. اما پیش خودم به چیزهایی با معنای کلمه "غنی" یعنی بی نیاز و شباهتش با نیار فکر کرده‌ام. که در آن صورت یک عبارت پارادوکسیکال بسیار کال از آن پدید می‌آید مثل: بی نیاز زاده نیاری.
- در مدرسه یا دانشگاه و حتی در پادگان بعضی از افراد من را با همان کلمه سه حرفی "غنی" هم صدا می‌زدند.
- خیلی‌ها همیشه به طعنه معنای کلمه "غنی" رابه من می‌گویند. و این تنها نشان از وسعت واژگان آنهاست. چون من بی‌نیاز بی‌نیاز هم نیستم. بسیار هم نیازمندم.
- در تلفظ فارسی کلمه "غنی" (قنی) با فارس زبانان محل اعراب و اشاره است به تفصیل. و البته در نوشتار که گاهاً دیده شده است به جاری پسوند محل تولد نوشته‌اند "نیازی". البته این مورد در اردبیل هیچ وقت اتفاق نیافتاده است. چون به هر حال خیلی‌ها روستا/محله نیار را می‌شناسند.
- اکثر ساکنین نیار، که اصالت نیاری دارند، در پسوند نام خانوادگی‌شان "نیاری یا نیار" دارند.