گویا اقبال دنیا، نظری، گوشه‌ی چشمی، به من انداخته که اینگونه مدارا می‌کنه. بعد از مدت‌ها می‌توانم بگویم از روتین روزانه خودم راضی‌ام. هر چند ته همه این بدو، برس، یه دلتنگی عجیب یه غم سرشار و بی‌انتها باقیه. خودمو فقط اینطور توجیه می‌کنم که بالاخره هر چیزی یه تاوانی داره و این هنوز آخرش نیست، قراره اتفاق‌های خوبی بیافته...