آرزوها از تنم آویزانند
همین تن خسته ام
که هزاران شب
روح بی خواب و سرگردانم را
در تاریکی بدرقه می کند،
صدای نقاره و دهل
خبر هبوط آرزوهای آسمانی ست
و من در این سطح خاکی
زبانم قاصر است
از التماس آرزویی که تو خود آنی،
آرزوها از تنم آویزانند
همین تن خسته ام
که هزاران شب
روح بی خواب و سرگردانم را
در تاریکی بدرقه می کند،
صدای نقاره و دهل
خبر هبوط آرزوهای آسمانی ست
و من در این سطح خاکی
زبانم قاصر است
از التماس آرزویی که تو خود آنی،