"فینال روزیه که سفت بغلت کنم و از هر دو تا چشمای طلایی ت بوسه بچینم".
علاقه خاصی به کاپ اخلاق داشتیم. هر چقدر زمینه برای سوار کردن دوز و کلک مهیا بود، ما کاسه داغ تر از آش میدان بودیم. یادت هست لابد بارها گفته ام. آن باخت سهمگین. آن باخت به یاد ماندنی. باختی که ما را با چالشی به نام کاپ اخلاق، چرایی ها و چگونگی ها آشنا کرد. توی رختکن سرمربی داد می زد" فوتبالو به گه نکشین، من سرمو میدم اما برای همچین ادایی به تیم حریف التماس نمی کنم". نبودی که ببینی، اکثر بچه ها باور داشتند که خواهیم باخت. برای انکار آن باخت بد، می خواستند تیم مقابل را بی حریف وسط میدان تنها بگذارند. چیزی دور از آیین مسابقات. تا نه با شوت و نه با دست و پا شکستنی، سه امتیاز بازی را تقدیم تیم حریف بکنند. همین کاری که مراکش هزار بار نیکوتر از آن را پیش کش داد. ببین که این هم کاری بدور از اخلاق نیست. شبیه تقدیم کادوهای یکهویی است.