اکنون یک آنیمای کاملم
حس لطیف و زنانه تو را تقلید می کنم
به پر و بال گل های گلدان های رنگی می پیچم، آبشان میدهم
شطرنجی های ایوان خانه را جارو می کشم
صندلی چوبی را کنار پنجره می گذارم
زیر گرمای آفتاب، می نشینم
و به جای تو شعر هایی را که برای من نوشته بودی را می خوانم
من گردی صندلی را با آنیموس درونم شریک می شوم...
و او خنده های زیبایش را....