خوب من بیشتر سعی می کنم روان گرد باشم، هر چیزی در روح و روانم جاری شد، آن را به واقعیت نزدیک می کنم، این عمل هر چند در مواردی سخت و نشدنی ست، اما تا جایی که ممکن است نیازهای روانی را ارضاء کرد، می شود، یا خوشبختانه من در این زمینه تا یک درصدهایی موفق هستم...

خوب مثلاً شاید برای بعضی از دوستان سوال باشد که چرا زود به زود قالب وبلاگ رو تغییر می دهم، جواب این سوال اینکه؛ هر وقت خیلی سرم شلوغ باشد، و یا هر وقت خیلی عمیق ناراحت باشم و افسرده، دوست دارم همه چیز رو تغییر بدم، خوب قالب وبلاگ هم چیزی مثل اتاق من هست، شاید کمی عمومی تر، حتی این تغییرات تو سر و وضع من هم مشهود است، یا اگر هیچ کدام از این ها نبود، می شوم یک نفر باغبان درجه یک و کاربلد، یا میزنم به دل انبار و آنجا را تمیز می کنم، یا سعی می کنم اسم آهنگی را به یاد بیاورم و دوباره بعد از سال ها به آن گوش بدهم، دوباره هزار بار گوش بدهم... یا از لای دفترها و جزوات قدیمی می گردم  کاغذ چرک نویس جمع می کنم، یا فکر می کنم و احتیاجی برای خودم می تراشم و سعی می کنم چیزی بسازم و خلاقیت به خرج دهم... حالتی که اصلاً نمی تونم با کسی حرف بزنم و سکوت رو با خودم حمل می کنم...

 این دست کارها، که در واقع روان آدم را راحت می کند، غذای روح من است... هر چند بعضی از کارشناسان معتقدند که این کار یعنی فرار از مشکل اصلی و ارضاء روان از طریق میانبری که صددرصد نیست... ولی خوب این تنهاترین راهی ست که خوشبختانه من در این زمینه تا یک درصدهایی موفق هستم...

 

مثلا این آهنگ که سال ها ممنوع شد تا کسی که روانش درست کار نمی کند با شنیدن این آهنگ دست به خودکشی نزند...

Murat Kekilli - Bu Akşam Ölürüm