درهــا را باز کنید
بـــوی امــید از لــای درز بــاریکش سلام می دهد
و رعـــشه می گذارد بر اســکلت اســـتـــخـــوانــیــمـــان
زود باش ، کاری بکن
مگر لمس آینده برایـــت آرزو نبود
این امید و این ردپایی از خــوشبـختی
سوار شو و با من به کــــرانه های خــوب بودن قـدم بگذار
و به همه ی این بــدبیاری ها پشت کن
بی هیچ خجالتی
تــو برگزیده ای برای
خوب بودن !
جــان من ، خوب باش