افق دید تو و من
یا افق دید ما
به اندازه فاصله نیمکت تا پای برج بود
ریسه های رنگارنگ برج مخابرات
بزرگتر و پرنورتر از آنی بودند که در روشنای روز
خیلی دور از ما روی تپه ای
بر فراز شهر
گویی هر یک از دیدارهای ما روی یکی از همین چراغ های گرد و خوش رنگ نقش بسته باشد
در هپروتمان
یک سر ریسه ها را تو می گرفتی و سر دیگرش را من
آن را بر گرداگرد درخت کاج می کشیدیم
بعد از تو
هر بار
چند ساعتی در جای تو می نشینم
و بقیه عمرم را بجای خودم
بودن بجای تو سخت است
شبیه پیرمردهای قوز کرده
با چشمک ریسه ها چشمک می زنم
چهار رنگ مورد علاقه ات
و بهترین آنها
بنفش
بگو کی برمی گردی
تا من از برج تا پای نیمکت
یا از هر کجا به هر کجایی که تو بگویی
ریسه های بنفش آویزان کنم
و روی همان نیمکت
دوباره آمدنت را جشن بگیرم.
برای این آهنگ نوشته شد. گوش دهید.