خال خم دست توام
خور تویی شید منم!
در چرخش خال لبت
خلع سلاح گشتهام
خوب تویی خام منم!
خنجر به دست بیگانهای
در خود بمان در غربتت
خالی ز تو پژمردهام
خامه تویی آه منم!
از خوف بی کس مردنم
در بگشای از خانهای
من را بخوان هم وطنت
خمیازه ای طولانیام
خیره به در مانده تنم!
خرکش کنند دیوانه را
خندان زنند بر صورتم
جویم تو رو چون شاهدی
گیرند تو را چون همسرت
خامه شکسته مجرمام
آب تویی خو منم!