۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عابر» ثبت شده است

چالش کتاب خوانی

آنیل نویسنده وبلاگ پرطرفدار " وهیچ " از من دعوت کرده تا در یک حرکت فرهنگی به یک نفر از دوستان کتابی هدیه دهم و از پنج نفر دیگر نیز بخواهم این فعالیت خیلی جالب را ادامه دهند.

وبلاگ های دعوت شده:

- آدامس با طمع کروکودیل

- وقتی سکوت می کنم

- ول کن جهان را ؛ قهوه ات یخ کرد...

- جیغ و جار حروف

- چشم هایم بسته بود


+ من کتاب " لب بر تیغ " حسین سناپور رو تقدیم می کنم به داداش بزرگم.


  • اسماعیل غنی زاده
  • دوشنبه ۱۰ شهریور ۹۳

شهر من شهر بی در و پیکریست .

پل عابر پیاده تکان می خورد خیلی نرم طوری که هر عابری به وجود چنین لرزشی پی نمی برد. نمی دانم چند پله داشت ،راهروی باریک و طولانی همه را خسته می کرد .عابران زیر پل که می رسیدند تا نگاهشان به عرض خیابان می افتاد قید پل عابر پیاده را  می زدند یا قبل آنکه از خانه بیرون بیایند تصمیم گرفته بودند طعم عرض خیابان را بچشند یا سال ها این راه ها را آمده بودند و رفته بودند و هیچ صبحی سرکار رفتنی از پل عابر عبور نکرده بودند،یکی از آنها که چهره خشنی داشت می گفت من فروشنده فروشگاه لارا هستم ،7صبح  از زیر پل عابر رد می شوم .کارتن خوابای تنبل ساعت 9 بیدار می شوند وبه همین دلیل است که رویمان نمی شود زابه راشان کنیم.

نرده های رفوژ وسط خیابان هم در مقابلشان تسلیم بودند همچون آهن داخل این نرده های فلزی ذوب می شدند و همچون گربه دم پر کوچه از آن عبور می کردند. رذالت را به جان می خریدند و خود را اندازه گربه 10 کیلویی حریف نرده های سخت و زمخت شهر می کردند.این ها شهروندان شهر من بودند . سال ها گذشت و این اخلاق گند که با هیچ منطقی سازگار نبود و نیست رواج پیدا کرد.پسران خیابانی روی سوراخ سنبه های پل یا رپ می کنن یا با اسپری های رنگی گرافیتی می زنند .پل یا با کنسرت های موسیقی اشتباهی شده است یا با ویلاهای گرم و نرم کارتن خواب ها .

شهر من شهر بی در و پیکریست . 

  • اسماعیل غنی زاده
  • چهارشنبه ۱۳ فروردين ۹۳