در آغوش دختران دیگر
فاحشه مردی شده ام
در غیاب تو یکی
آه و فغان
همدم و هم سر شده ام
نیستی که ببینی
بت من با دگران یک رنگ نیست
قبله روز و شبم
جز تو مگر جایی هست!
پیش آنانم و با تو هوس عشق بازی ست!
هوش و دل می بری یکجا
قدم آهسته کن و گو کجا
آخر این فاصله
دیدن و لمس
بال های خیالم کوتاه
تو مرا یاری کن
تو به جای دگران
در خلوتکده خود باز کن
عطایی بده من را
تا که بخشم به لقایش
کل دنیا را