۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قاراقان» ثبت شده است

قایق های کاغذی

من آدمیم که تصمیم های یه دفعه ای زیاد می گیرم، نه اینکه بدون حساب کتاب باشه نه، مثل این می مونه که داری تو یه پیاده رو قدم میزنی و تو فکری، بعد همین که تو فکری، عقب گرد میزنی، یا چه می دونم، به چپ چپ، هر جایی هر مسیری بجز مسیر مستقیم، میخورم به مردم، فش میدن بهم، ولی من کسی رو نمی بینم، من مسیر جدید رو می بینم، راهی که باید برم...آره... بعضی وقت ها تو زندگی حرف ها انقدر توی مخم تلنبار میشن تا خیلی راحت در عرض یک ثانیه عقب گرد بزنم و راه اومده رو مسیرش رو تغییر بدم، ... من از این کارا خیلی بلدم، تو زندگی، تو درس تو نوشتن، تو تیاتر... هر بار که برمی گردم، حس میکنم بیشتر تَرک برمیدارم، بیشتر تنها میشم، چشام از سر گریه ای که نمیاد میسوزن و ... این نوشته رو در عرض همین یک ثانیه نوشتم، پاهام داشتن می پیچیدن، من داشتم این حرف ها را بیرون می ریختم،... تَرک ها ریشه میزنن، وقتی حس کنی خیلی تنهایی...


پ ن: این آهنگ برای من هم صحبت خوبیه!

QaraQan-kagiz-gemiler


  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۷ آبان ۹۵

?Hardasan, sevgilim

داشتم برای تو شعر ترکی می نوشتم،

می خواستم آخر سر آهنگی برایش بسازم و با هم گوش بدهیم،

مثل وقت هایی که تو می نوشتی و من با صدای بلند با ضرب قدم هایمان آنها را می خواندم،

پیاده رو ها را با بیت های تو لبریز می کردم...

و چقدر خوب بود که قافیه هایمان به هم می آمد

و من خوشحال بودم که تو می نویسی و من می خوانم،

اکنون که نیستی و بخوانی...چه؟

روحت می خواند؟

QARAQAN - Sevgilime

  • اسماعیل غنی زاده
  • چهارشنبه ۶ مرداد ۹۵