دنیای اسکناس های بی ریشه
ما را دوشید و پوشید
حال
رخت هایمان بند در بند و آویزان
در انتظار تند باد
تند باد چرا؟
ما که پوچ ایم
با نفس های الف بچه ای
معلق می مانیم
پوچ ایم
شل و ول و وا رفته ایم
دنیا ما را دوشیده است،
هر چه پوست و گوشت و استخوان بود،
برایش بریدیم و شکستیم،
و او فقط دوشید، و زجر داد،
آى فلانی
خودمانیم،
تو خودت را چند وقت پیش دیده ای؟
...مطمئنی؟
زر نزن،
باقی مانده ی ما رخت های چرک و بو دار است،
ما نه ماییم
تو نه توایی
من نه منم
پوچ ایم...