پل عابر پیاده تکان می خورد خیلی نرم طوری که هر عابری به وجود چنین لرزشی پی نمی برد. نمی دانم چند پله داشت ،راهروی باریک و طولانی همه را خسته می کرد .عابران زیر پل که می رسیدند تا نگاهشان به عرض خیابان می افتاد قید پل عابر پیاده را می زدند یا قبل آنکه از خانه بیرون بیایند تصمیم گرفته بودند طعم عرض خیابان را بچشند یا سال ها این راه ها را آمده بودند و رفته بودند و هیچ صبحی سرکار رفتنی از پل عابر عبور نکرده بودند،یکی از آنها که چهره خشنی داشت می گفت من فروشنده فروشگاه لارا هستم ،7صبح از زیر پل عابر رد می شوم .کارتن خوابای تنبل ساعت 9 بیدار می شوند وبه همین دلیل است که رویمان نمی شود زابه راشان کنیم.
نرده های رفوژ وسط خیابان هم در مقابلشان تسلیم بودند همچون آهن داخل این نرده های فلزی ذوب می شدند و همچون گربه دم پر کوچه از آن عبور می کردند. رذالت را به جان می خریدند و خود را اندازه گربه 10 کیلویی حریف نرده های سخت و زمخت شهر می کردند.این ها شهروندان شهر من بودند . سال ها گذشت و این اخلاق گند که با هیچ منطقی سازگار نبود و نیست رواج پیدا کرد.پسران خیابانی روی سوراخ سنبه های پل یا رپ می کنن یا با اسپری های رنگی گرافیتی می زنند .پل یا با کنسرت های موسیقی اشتباهی شده است یا با ویلاهای گرم و نرم کارتن خواب ها .
شهر من شهر بی در و پیکریست .