پایـــیز خاطرات سال ها قبل را به دوش می کشد و با طــعنه هایش مــرا بین این همه جزوه و کــتاب روی زمین ســرد با روکش یک لایه موکت ، داخل این اتــاقک تــاریک حــبس می کند و وانمود می کنم که کاملاً توجیه شده ام به این که فراموش باید کرد. این روزها دلتنگی های سال ها قبل را به کوشش وجدان سمت راستم تازه کرده است . با این که سر داخل درس و مشق کرده ایم امّا این جرعه نسیم بــادی که پرده ها را موج وار کنار می زند را نمی شود بی خیال شد . نمی شود یــاد شبهای پـیاده نبود.