اولین دوست داشتن به معنای هری ریختن دل، کِی شروع می شود کـسی نمی داند، همین که حس هایت غریب می شوند همین که هنوز بی خبر از همه چیز چشمهایت فقط دنبال یک نفر می دود همین که به خاطرش شیک می شوی همین که به ذوقت می خورد بغض می کنی .

و باز فردا اولین خنده هایش را که می بینی همه چیز از اوّل شروع می شود باز دلت برایش می لرزد و باز برایش قافیه ها می بافی و این بودن ها نبودن ها ، دوست داشتن ها ، عادی بودن ها ادامه دارد تا روزی که دلت سیر سیر از دستش شاکی باشد که قول بدهی دیگر پیش نروی ، امّا مگر می شود، این بار آخرها می دانی چقدر رو به درازا می رود.

صبح می شود و انگار دوباره متولد شده باشی پیش می رویی با چند حرف دل سرد کننده می شوی تمام پای پیاده می شوی رهگذر این داستان.

برایش می نویـسی ، می خواند ، نمی خواند مهم می شود گاهی برایت ، باز فراموش می شود باز خاطراتش به ذهنت خطور می کند

و این اولین دوست داشتن تیری در تاریکی ست انگار، به کجا می رود نمی دانم . حتی چشمان بسته ام توان رویتش را دارند حتی در خواب حتی بیدار.

چاره چیست نمی دانم !