ببین تو اصلاً متوجه این نیستی که چه تعداد از سربازان وطن پرست ما طعمه مگسک خون آلود دشمن شدند.تو نشستی لبه پنجره و فقط تلخی قهوه پیش خدمت پیر زواردررفته رو می چشی ... نمی خواهی چیزی بگی ؟!...لابد می ترسی دولت موقت جلوی چند مارک حقوق بازنشستگی شرکت بیمه رو بگیره ، هااااا،می دونی این سکوت تو به دور از قانون شهروندی ماست... داری حوصلم رو سر می بری ،یالا درو باز کن ،سربازای دشمن خیابان اصلی شهر رو در اختیار دارند،به محض اینکه مسیرپناهگاه سابق ما رو پیدا کنند مثل نقل و نبات از آسمان و زمین می ریزند اینجا ،همه چی رو غارت می کنند ،حتی به توی پیر خرفت هم رحم نمی کنند،با تو هستم ،مگه نمی بینی تقاضای کمک می کنم، سرباز تیرخورده وزخمی کشور می خواهد تا تو این در لعنتی رو باز کنی ! این یک دستور است ! مردک لااقل ایما و اشاره ای به کار ببر،زود باش ،دارم صدای نفربرهای دشمن رو می شنوم ،تو رو به خاطر هر کـسی که دوستش داری،باز کن ،قول می دهم اگر در را به روی من بگشایی تو و پیش خدمت عزیزت را از دست سربازان بی ناموس دشمن نجات دهم. ...یواش یواش داری ناامیدم می کنی ...وای خدای من رسیدن... صدای مرا می شنوی ؟ خونریزیم شدیدترشده و چشمانم کم سو می بینند،ببین وقتی خواستن جنازه ی مرا سوار کامیون کنند اطلاع بده با ملایمت رفتار کنند ،من سرباز وفاداری بودم ،تا آخرین قطره خون ایستادم ،خودت شاهد بودی، امّا عاقبت محتاج خائنی مثل تو شدم ... خیلی درد داره... دارم تموم می کنم ، می د انی بوقت مرگ بایستی چه بر زبان آورد ! ...من یادم نی .. ست .. اه