فیلوزوف
خانه
اینستاگرام
Bookshelf
این شهر
این شهر
شهر قصه های مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را
هرگز آبی ندیده ام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد.
کنسرت در جهنم / رسول یونان
۴ نظر
اسماعیل غنی زاده
سه شنبه ۲۴ تیر ۹۳
۲۳:۳۵
کلمات کلیدی :
یونان
رسول
کنسرت
جهنم
شهر
نظرات (۴)
محدثه :)
چهارشنبه ۲۵ تیر ۹۳
۰۱:۳۰
احساس میکنم باید رسول یونانو پیدا کنم بهش بگم هر جا که قراره بری آسمون همین رنگه، نه اینکه بدبینانه نظر بدم واقع بینانه میگم
آره اینم یه حرفیه !
نـــازلی
شنبه ۲۸ تیر ۹۳
۱۴:۲۴
من از اینجا خواهم رفت ...
منم خواهم رفت
راستی قالب وبلاگ شما قشنگه :)
آنیل
يكشنبه ۲۹ تیر ۹۳
۰۲:۳۰
فیلوزوف عجیب مردی ست این رسول یونان ، عجیب دوست داشتنی ، عجیب
عجیب ... :)
کویر
يكشنبه ۲۹ تیر ۹۳
۱۰:۳۷
شعرهایش دوست داشتنی هستند
من شعرهای ایشون رو نخوندم واقعیتش ...
شاید این یک قطعه بتونه منو طرفدار رسول یونان بکنه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در
بیان
ثبت نام
کرده اید می توانید ابتدا
وارد شوید
.
نام *
پست الکترونيک
سایت یا وبلاگ
پیام *
کد امنیتی *
ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته میشوند
نظر بصورت خصوصی ارسال شود
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک میباشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد
اخطار!
دنبال کنندگان
+۱۰۰ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
موضوعات
داستان کوتاه
(۸۸)
خود درگیری
(۴۳۶)
جامعه درگیری
(۱۷۷)
دیالکتیک هایمان
(۲۶)
شبه شعر
(۱۲۶)
داستان مینا
(۱۹)
رادیو بلاگیها
(۵)
سینماتوگراف
(۵)
دفترچه یادداشت
(۷)
دفترچه سیمی
(۲)
یادداشت روزانه
(۱۵)
تئاترولوژی
(۴)
فوتوتکست
(۱۰)
نوشته های چند روز پیش
ساختن در دل ویرانهها
دده قورقود
هنوز آدم خام
پاسخ نامهی خرداد نود و نه
عرررر-ع- دو سیلابی
صداها
مراسم قطع دست هشت پا
سعادت لرزان
در دو ربع
آیدین
یکـــ آن
ما را اینگونه چیده اند
حضورم باش
کیوسک مرده
با دستور بیدار می شویم
زودتر از افتادن برگ های زرد سرم
من
لالایی برای خدا
اکوسیستم آدم ها
تردید
اسم ها