ایناها همه‌اش فیلم است. و چه فیلمی، که فقط برای یک سکانس ساده غذا خوردن در رستوران، این غول آسمانی را به مدد خواسته‌اند. آدم اولش غبطه می‌خورد به حال‌شان، بعد شروع می‌کند به بافتن تحسین‌های گل درشت برای آقای کارگردان. یعنی انقدر هیولا‌طور شده باشی که حتی زمین برای فیلم چلغوزت تست گریم بدهد و یا پشت صحنه هی دور خودش بچرخد بچرخد بچرخد،... آقای کارگردان کار درست... این همه صندلی خالی، اگر از بعد زیبایی‌شناسی ایرادی نداشته باشد، من مایلم آن ته مه‌ها، پشت آن میز خالی را انتخاب کنم. طوری جم و جور و بی قل و غش می‌نشینم که جلب توجه نکنم. یا اگر صلاح بدانید، وسط این مجلس خوران خوران، شعر به قریحه بخوانم. به هر حال شما خدای تیریک‌های مدرن‌اید. با همین چند مصرع شعر دست و پا شکسته اسکار که سهل است، به عنوان تنها فیلم برگزیده از سوی ساکنان کره زمین انتخاب می‌شوید. نترسید. شما باید ادایی درآورید که به مخیله هیچ بنی بشری راه ندارد. من جای شما بودم بطری‌های الکوهول را روی کله زمین خالی می‌کردم. این طوری در خاورمیانه حمام مستی راه می‌افتاد. آه خاورمیانه ... تن پوش دلقک‌ها به تنت زار می‌زند. اینان که در بزم و سرخوشی فرو غلتیده‌اند هیچ غربت وطن چشیده‌اند؟