تنبل نام گرفتنش عجیب است او سرسخت بود او مرد کار بود و کار می کرد و نمی گفت چیست کار امّا این چند روز باقی که باید بنشیند و سر به زیر آورد و تکلیف این تکلیف ها را مشخص کند تا چیزی را که خودش می خواست امروز بر زمین نگذارد ، می خواست مقاله های علمی اش را کار کند امّا احساس از کله صبح با نردبان اراده ی او بر کله اش سوار شده است و او را از این فعالیت علمی اش به دور می کند ، آه که چقدری حوصله کم آورده است آه که چقدری اعصاب ندارد این ، کاش  او را  آرامشی دو چندان نصیب می شد و آه که او چقدر تنها شده است این روزها که کسی نیست حتی حالش را صبح ها با خبر شود حالا شب ها را بی خیال که بحث بر سر آن هدر است و آه آخر که او چقدری کودک است او چقدری فریب می خورد.